محل تبلیغات شما
داستان این سیدی مکالمه بین سیاه چاله و ماه است. یک سیاه چاله زمانی سیاه چاله میشود که عمر ستاره گونه خود را تمام کرده باشد یعنی ابتدا درخششی دارد به اوج نود میرسد پرنور میشود ذره ذره نورش کم میشود و عمر ستاره تمام میشود .ستاره ها وقتی خاموش میشوند به سه دسته تبدیل میشوند: ستاره نوترونی،کوتوله سفید،سیاه چاله. مشخصات سیاه چاله این است با نیروی جاذبه بسیار قوی که دارد میتواند اجرام پیرامون خودش را به درون بکشد آنها را متلاشی و به مواد اولیه زایش جدید تبدیل میکندحتی نور را هم جذب میکند به همین دلیل غیر قابل رویت است. ما زمانی اجسام را میبینیم که نور به آن بتابد و نور از آن جسم به ما برسد. سیاه چاله چون مانع عبور نور میشود کسی نمیتواند آن را ببیند .حضرت حافظ حکم همان سیاه چاله را دارد که سختی هایی را گذرانده است یک سری دریافت هایی از محیط دارد و درون خودش با استفاده از آن سختی ها یک چیز درونی وحی و الهام میشود و دیوان حافظ از آن تولید و خارج میشود پس هنر چیزی نیست که ما بیاموزیم اگر میخواهیم هنرمند یا انسان خوبی باشیم باید تزکیه و پالایش کنیم بعد آن خوبی از یک جایی به ما الهام میشود اما فرد باید مرارت ها و سختی های زیادی کشیده باشد تا به چنین نقطه ای برسد .
نکته بسیار مهم این است که سیاه چاله هم معایب هم خوبی های ماه را میداند و باز هم عاشق است و دوستش دارد .نکته ای که باید در عشق و محبت در نظر بگیریم تا بتوانیم عشق بلاعوض نسبت به مسافر و اطرافیان داشته باشیم اینجوری نیست که سیاه چاله معایب را نبیند مثل بعضی داستان ها که اصلا عیب های معشوق را نمیبیند چون این خود شیدایی است نه عشق و محبت. زمانی ما فکر میکردیم اگر ما عاشق واقعی هستیم نباید متوجه عیب ها شویم و آنها را ببینیم اما اکنون میدانیم هر انسانی مجموعه ای از رذایل و فضایل است باید آنها را بپذیریم و باز هم دوستش داشته باشیم اینجا منظور عشق عام هم هست که ما بتوانیم همه انسان ها را دوست داشته باشیم پس عشق واقعی یعنی با پذیرفتن تمام عیب هایش دوستش داشته باشم و عاشق باشم و بتوانم محبت بلاعوض داشته باشم انتظار جبران هم نداشته باشم .
نکته بعدی اینست که آرزوی سیاه چاله رسیدن ماه به آرزویش است متاسفانه ما همسفرها زندگی را زمانی میخواهیم یا عشق و محبت را زمانی درک میکنیم که خودمان به خواسته هایمان برسیم اگر به کوچکترین خواسته خود نرسیدیم پراز نفرت و کینه میشویم .
تجربه شخصی و بسیار آموزنده خانم سمیه عزیز در مورد اینکه چطور عشق و محبت واقعی را تشخیص بدهیم :زمانی که من از دنیای پرپیچ و خم اعتیاد وارد کنگره شدم یک لحظه احساس کردم که دوباره عاشق مسافرم شدم و احساس کردم که قبلا هم مسافرم خواسته درمان داشته و من چقدر در موردش اشتباه کردم اینجا چون خواسته من درمان مسافر بود و مسافر بر وفق مراد من حرکت کرده بود در جهت خواسته من حرکت کرده بود من این احساس را داشتم چند ماهی گذشت و مسافرم به کنگره می آمد و من احساس میکردم که من آدم خیلی خوبی شدم و تازه میفهمم عشق و محبت چه هست زندگی چی هست اما زمانی که گریز زدن ها و خطا کردن های مسافر شروع شد یک نفرت بزرگتر از نفرت اولیه در دل من به وجود آمد پس با گوش دادن به این سیدی ها متوجه میشویم که من نه تنها آدم خوبی نشدم بلکه مجموعه ای از تاریکی ها و رذایل بودم یعنی هر چیزی را برای خود میخواستم من خوب شدن مسافر را برای خوب بودن حال خودم میخواستم .
در پایان میخواهیم به این نتیجه برسیم که حال خوش ما نباید در گرو حال خوش مسافر باشد چون این میشود حس مالکیت. متاسفانه همسفر ها تا زمانی که حال مسافر خوب است حالشان خوب است جیک جیک مستونه خدا نکند مشکلی پیش بیاید یا دروغی بشنویم یا اتفاقی بیفتد که بر وفق مراد ما نباشد دقیقا از آن طرف بام پایین می افتیم و این مشکلی درون ما هست .همسفرهایی که چنین ویژگی هایی دارند که تا مسافر گریز نزده میخواهند دنیا را فدایش کنند و ادعا میکنند همسفران خوب و از خود گذشته ای هستند و زمانی که مسافر گریز میزند و یا کنگره نمیاید کلا نظرشان بر عکس میشود آنها بدانند هنوز چیزی از جنس محبت تجربه نکردند.
پیوند های محبت بین همه ی ما وجود دارد اما بواسطه غرق شدن در تاریکی ها پیوند های محبت بین ما زخمی شده است مثل اینکه تبری به ریشه آنها خورده باشد و آنها را زخمی کرده باشد .
دلیل کار کردن سیدی های این چند وقت پیدا کردن آسیبها است تا بتوانیم نقاط ضعفمان را پیدا کنیم چون میخواهیم زخم هایی که به این پیوند ها خورده است را پانسمان کنیم تا التیام پیدا کند و این پیوند ها دوباره محکم شوند و سیدی های قبل مثل موانع محبت را کار کردیم تا بفهمیم از کجا ضربه فنی میشویم چه چیزی مانع از محبت کردن ما به مسافر میشود و حال ما را بد میکند چون زمانی من حال خوبی دارم که عشق و محبت را تجربه کنم .همسفری که دنبال حال خوش میگردد دائم حالش بد است نا آرام است زمانی میتواند حال خوش داشته باشد که ذره ای عشق و محبت را درون خودش تجربه کند.
عشق و محبت با دانایی اتفاق می افتد من باید بدانم و بفهمم تا محبت کنم باید فلسفه خلقت را بدانم. چرا ما در کنگره جهانبینی کار میکنیم مگر درمان اعتیاد نیست ؟ چون اعتیاد از ازدواج مواد مخدر و انسان تشکیل شده است انسان موجود پیچیده ای است که از صور پنهان و آشکار تشکیل شده است صور پنهان به دلیل پیچیدگی هایی که دارد لازم است تمام اجزا آن را بشکافیم در موردش سیدی گوش دهیم و بیاموزیم تا بتوانیم کسب کنیم تا بتوانیم به خود شناسی برسیم انسان را بشناسیم تا بتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم پس باید دانایی و آگاهی مان را بالا ببریم تزکیه و پالایش انجام بدهیم چون انسانی که پر از دروغ،نفرت و ناخالصی باشد نمیتواند محبت را تجربه کند .
اگر مسافر خواسته ای از من دارد که من نمیتوانم اجرا کنم و آن خواسته منجر به نابودی زندگی من میشود باید چه کنیم؟ بیشتر مواقع دانایی ما خیلی کم است و ما باید گسترده تر تفکر کنیم اگر به گذشته و سفر اول برگردیم اگر مسافر از ما خواسته ای داشت ما فکر میکردیم این خواسته مصادف بود با تمام آرزوها و آرمان های ما اما الان که فکر میکنم میبینیم که خیلی خواسته ی غیر منطقی هم نبوده است پس ما باید اول تفکر کنیم سریع و حاضر جواب نباشیم که این نوعی احترام گذاشتن است .اگر کسی خواسته نامعقولی از ما داشت اگر ما مودبانه از او فرصت برای فکر کردن بخواهیم خیلی بهتر از این است که همان موقع برگردیم و توهین کنیم .ما میخواهیم مهارت های زندگی کردن را در کنار اینها بیاموزیم نحوه برخورد کردن را یاد بگیریم نحوه برخورد کردن ت نه میخواهد یعنی ما باید مهارت زندگی کردن مهارت سخنوری کردن را بلد باشیم بدانیم چگونه برخورد کنیم. اما قرار نیست هرچه مسافر گفت چشم بگوییم .ما یک دستور جلسه تحت عنوان عمل سالم و عمل به ظاهر نیک داریم زمانی که ما به خواسته نامعقول دیگران طعام میدهیم برای اینکه موقتا سرپوش بگذاریم روی مثلا دعوایی که ممکن است اتفاق بیفتد ی عمل به ظاهر نیک است اما در ادامه من به اژدهای درون آن فرد طعام میدهم و آن اژدها را بزرگ و بزرگ تر میکنم ما باید عمل سالم را انجام دهیم بین عمل سالم و عمل به ظاهر نیک یک مرز بسیار باریک وجود دارد و من باید دانایی خود را بالا ببرم تا بتوانم آن را تشخیص دهم . از حس بعد از انجام آن کار میتوانیم تسخیص دهیم که عمل سالم بوده است یا نه .بعد از انجام عمل سالم حالمان خوب است. مثلا ممکن است تا ی مقطعی پول دادن من به مسافر کار خوبی بوده باشد از یک جایی به بعد نباید اینکار را بکنم و این میشود عمل به ظاهر نیک یعنی فکر میکنم کار خوبی دارم انجام میدهم ولی اینطور نیست و حس بعداز انجام کار متوجه میشوم.
در مورد فرزندان گاهی اوقات کار درست را انجام میدهیم ولی بعد از آن ناراحت میشویم مثلا موقع ناهار از ما بستنی میخواهد و ما میگوییم بعداز ناهار ولی خودمان ناراحت میشویم با اینکه میدانیم کارمان درست بوده است، دلیل آن حس مادرانه است و اگر کار درست را انجام ندهیم مطمئنا بعد از آن بیشتر ناراحت میشویم و شنیدیم که مادر نه میتواند خواب بچه را ببیند نه بیداری اش را باید مقاوم باشیم و کاری که میدانیم درست است و به نفعشان است را انجام بدهیم .
گاهی اوقات اتفاقاتی که در زندگی ما می افتد مثل تکانه عمل میکند تکانه ها بعضی مواقع برای پرتاب ما به جایگاه های بالاتر لازم هستند بعضی مواقع مشکلات و یا سختی ها چنان ضربه ای به ما وارد میکنند که اگر صبر، احترام ،گذشت باشد مطمئن باشم که آن تکانه حکم شلیک را دارد و ما همان توپ هستیم که ما را به جایگاهی بالاتر پرتاب میکند. مثلا در سفر اول مطمئنا اتفاقات زیادی می افتد مسافر دائم گریز میزند شرایط اقتصادی بدی داریم اینجا یک فشاری به ما می آیید اگر ما بتوانیم بهینه آن شرایط و مسائل را مدیریت کنیم، مثلا میخواهم به مسافری که گریز میزند و دروغ میگوید محبت کنیم یا آن بی پولی را مدیریت کنیم تحمل آن فشار باعث پرش و جهش میشود .این فشارها همیشه در زندگی هست اما حل مسائل سفر اول برای یک راهنما با دانایی بالاتر قطعا راحت تر است و قطعا راهنما هم با مسایل سخت تری رو به رو میشود و ما باید یاد بگیریم چگونه مشکلات را حل کنیم حل آن کار سختی نیست فقط باید قبل از هر تصمیمی به خودمان اجازه تفکر کردن بدهیم. همانطور که آقای مهندس میفرمایند گاهی من در مورد مسئله ای یک ماه تفکر میکنم نه اینکه یک لحظه سکوت کنیم و بگوییم فکر کردم.
اینکه بگوییم ما در مقابل مسافر و مشکلاتش سکوت میکنم چون رهایی میخواهم کلا این نوع دیدگاه اشتباه است من سکوت میکنم چون با مسیر تکاملی من منطبق نیست من دارم تزکیه و پالایش میکنم میخواهم انسان موفقی شوم میخواهم جهش کنم پس نیاز به سکوت دارم اما برای خودم یعنی صبر میکنم چون هدف دارم اما کاری به مسافر ندارم و آن را رها کردم من برای خودم در مسیر تکاملی خودم نیاز به صبر و سکوت دارم یعنی صبر و سکوت را به مسافر ربط نمیدهم.
باید سیدی بنویسیم حجم دفتر های ما ظرفیت و دانایی ما را نشان میدهد، مرتب در جلسات شرکت کنیم از ضلع ناامیدی ضربه فنی نشویم ،حرکت و خدمت کنیم افرادی که پتانسیل خدمت دارند و خدمت نمیکنند حالشان همیشه بد است. ببینیم در چه زمینه ای میتوانیم خدمت کنیم .یک نفر میتواند سبد را حمایت کند یک نفر میتواند عضو لژیون سردار شود یک نفر میتواند دنور شود یک نفر میتواند با بازدید از سایت و یک لایک یا کامت باعث بالا رفتن آمار بازدید از سایت شود یک نفر میتواند صندلی ها را بچیند و جمع کند.

مقاله به مناسبت هفته ایجنت،اسیستنت ومرزبان ،به قلم همسفر شهین.

چکیده ای از سی دی روابط حسنه:

در باب دستور جلسه هفتگی: وادی ششم

یک ,مسافر ,محبت ,کنیم ,ها ,میشود ,سیاه چاله ,عشق و ,و محبت ,از آن ,ما باید

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

sanjieblonbi Eddie's receptions distafason enenenve Robert's style قلعه کدها وسفارشات میس وایت استار Amelia's site erblotmacla arsanegu Amanda's style