محل تبلیغات شما
در ابتدای جلسه یک مثال عامیانه از خط و خطوط چهارچوب ها در زندگی بیان میکنیم.
چند نفر از همسایه ها به ما میگویند فلان قصابی گوشت خوبی دارد و من بدون اینکه کیفیتش را بدانم و یا نظر خود را دخیل کنم به اصرار از مسافرم میخواهم از آن قصابی خرید کند چون برای من یک چهارچوب تعیین شده و و این برای من یک قانون و سند شده و من چون همسایه ها گفتند حاضر نیستم که از این چهارچوب خارج شوم و تفکرم رو تغییر دهم و برای خودم به عنوان یک انسان اینقدر ارزش قائل نیستم که یک ذره به درستی یا نادرستی کارم فکر کنم یا مثلا دانشجوهای پزشکی اینقدر در چهارچوب ها حل شدند که اگر کوچکترین نشانه ای در بدن خود ببینند صددرصد میگویند ما فلان بیماری را گرفتیم پس گاهی اوقات لازم است از تفکر و استدلال خود هم استفاده کنیم. اینجا منظور آقای مهندس در سطوح بالاتر است که نباید تک تک کارهایی که میخواهیم انجام دهیم از قبل تعریف شده باشد.
شاید خیلی ها نظم را اینگونه تعریف میکنند که من باید فلان ساعت بیدار شوم یا بخوابم،فلان ساعت باشگاه بروم،.اینها در حالت کلی خوب است چون انسان بدون برنامه زندگی اش پراز هرج و مرج است اما باید کمی هم انعطاف داشت به عقلانیت خود هم پی برد که انسان دارای عقل و احساس است که اگر روزی اتفاقی افتاد و برنامه ها تغییر کرد چون فرد نمیتواند از این چهارچوبی که برای خودش تعریف کرده خارج بشه بهم نریزد و حالش بد نشود همانطوری که هزارپا وقتی خواست برای خودش قانون بگذارد که به ترتیب کدام پاها را میگذارد دیگر نتوانست برقصد یا اینکه اگر ما بخواهیم به زبانمان که بین فک قرار گرفته فکر کنیم و دائم مواظب باشیم زبانمان را گاز نگیریم چون مکانسیمی است که ماروی آن کنترل نداریم ممکنه بدتر زبانمان را گاز بگیریم یا در مورد تربیت فرزندانمان اگر خیلی بخواهیم سخت بگیریم که فلان محله خوب و مدرسه خوب برویم ک بچه ما حرف زشت یاد نگیرد بدتر میشود باید بدانم که اگر من محبت و آرامش داشته باشم و حالم خوب باشد بچه هم مثل همان غذا خوردن خود به خود خوب میشود چون او هم اختیار دارد باید کنجکاوی کند تا آموزش ببیند پس در هر زمینه ای افراط و تفریط تخریب ایجاد میکند. خیلی مواقع باید خودمان را همسو با شرایط کنیم مثلا الان حال مسافرم خوب نیست شرایط مالی خوبی هم نداریم شاغل هم هستم الان باید سرکار بروم یا کنگره؟ اینجاست که ما باید تصمیم بگیریم الان کدام بیشتر به نفع زندگی ما هست پس به کنگره میایم و در ادامه کاری پیدا میکنم که با کنگره تداخل نداشته باشد و قناعت و میدیریت مالی را هم چاشنی آن میکنم و مطمئن هستیم که همه در ها بسته نیست ولی چون ما فقط روبرو را نگاه میکنیم اینطور میبینیم درها باز است چشمان ما و حس ما بسته است اگر ذره ای ذهنمان را خالی کنیم و تفکر و تلاش کنیم راه پیدا میشود حال اگر به کنگره نیایم دو سال دیگر همین حوصله و شادابی را هم ندارم و زندگی ام هم از دست میرود. کار راهنما نشان دادن مسیر و چهارچوب است حالا هرکسی بسته به شرایط زندگی خودش تصمیم میگیرد.
باید برای درمان ارزش بیشتری قائل شویم چون اعتیاد یک غول هزار سر است اگر بخواهیم کنگره را در وقت خالی خود بگذاریم با نیروهایش ضربه فنی میشویم و بدانیم اجازه ماندن در کنگره هم تا ی مقطعی به ما داده میشود اگر استفاده نکنیم بدون اینکه متوجه شویم از گردونه خارج میشویم پس قدر بدانیم و با امیدواری به این فکر کنیم که حتما لیاقت این صندلی را داشته ایم که بنشینیم و آموزش بگیریم.
هیچ کس نمیتواند بالقوه برای خودش کاری کند هرکسی میخواهد آموزش بگیرد تا در مسیر درست حرکت کند احتیاج به راهنما یا اساتیدی دارد که چند مرحله از خودش بالاتر باشد و آن مراحلی که الان رهجو میگذراند گذرانده باشد و آقای مهندس نیز اساتیدی دارند. فرق راهنما با معلم و یا مشاور در اینست که مشاور یا معلم ی سری چیزها را یاد گرفته و مدرک گرفته اند و آموزش میدهد اما راهنما چیزهایی که رهجو میگوید را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده و رهجو هم وقتی میبیند که راهنما توانسته با آن همه مشکلات از دام اعتیاد و تاریکی ها خارج شود به خودش امیدوار میشود اما مشاور چون متوجه حرف های ما نمیشود از آن نتیجه ای نمیگیریم.
در پیام آنچه باوراست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است انسان ها به ظرف تشبیه شده اند آنچه کائنات و هستی به ما میدهد محبت است اگر محبتی نباشد ظرف ما خالی است در ادامه پیام از حرکت کردن صحبت میکند اینکه ما دائم مشکلاتمان را با خود زمزمه ‌و یا واگویه کنیم فایده ای ندارد هرچه بیشتر فکر کنیم و حرکت نکنیم اوضاع بدتر میشود .وقتی میگوید پایان خط ارابه با شماست منظور چیست؟ وقتی ما فوت میکنیم با آنچه بدست آورده ایم وارد بعد بعدی میشویم این نیست که به نقطه صفر برگردیم پس ما باید در اینجا اینقدر تلاش کنیم و به مرحله ای از قناعت ،دانایی،صبر،دوری از ضدارزش ها ،توکل ،تسلیم و رضا برسیم که وقتی وارد بعدی شدیم یک موقعیت عالی برای خود مهیا کرده باشیم نه اینکه پر از منیت،کینه،نفرت،حسادت ،بدبختی و ضد ارزش باشیم و اینکه ما چه نقاشی در دفترمان بکشیم دست خودمان است ‌.
انسان دارای هفت کالبد و ۱۰ حس است پنج حس ظاهری شامل:بویایی، شنوایی،لامسه، چشایی،بینایی و پنج حس هم خارج از جسم است یکی از کالبد ها همین کالبد فیزیکی است کالبد دیگر همان است که با آن خواب میبینیم بنابر شرایطی حس های خارج از جسم ما بسته است و افرادی مثل عرفا، پیامبران ،امامان که تزکیه و پالایش کردند توانستند از این حس ها استفاده کنند .بر اساس همین حس ها به پیامبر القا و الهام میشد و روایت است از حضرت زهرا که فرمودند وقتی به پیامبر الهام میشد جایی نمیرفتند فقط صورتشان منقلب میشد پس وظیفه انسان اینست که این حس ها را در خودش پیدا کند چون اگر در مسیر درست حس ها باز شود انسان میتواند به یک عارف تبدیل شود مثل مولانا ،حافظ،سهروردی.
حالا چرا این مطالب در کنگره مطرح میشود؟ چون تا زمانی که بحث پزشکی باشد ما فقط با جسم کار داریم و یک پزشک برای درمان جسم کاری به تفکر و اندیشه و یا دین و مذهب فرد ندارد اما زمانی که در مورد روان صحبت میکنیم افکار و اندیشه و اعتقادات ما مهم است چون انسان موجود بسیار پیچیده ای است .از طریق تزکیه و پالایش حس ها میتوان به حالت مکاشفه رسید که کار هر کسی نیست اما اگر بر اثر مصرف مواد مثل شیشه،حشیش،در حس های فردی تخریب ایجاد شود به این حالت اسکیزوفرنی میگویند یعنی در اثر افزایش دوپامین در مغز اسکیزوفرنی به وجود میاید فردی که توهم میزند دروغ نمیگوید و توهمات هر فردی به فطرت انسان یا به شرایطی که در کودکی یا شکم مادر تجربه کرده است بر میگردد و باهم متفاوت است و به اینکه حس ها در چه زمینه ای قوی هستند چون حس ها هم نام خودش را جذب میکند .
حالا فردی که از طریق مکاشفه وارد عالمی دیگر میشود با فردی که از طریق مصرف مواد وارد میشود چه فرقی دارند؟ مثل فردیست که وارد تهران شده میتواند وارد محله کارتن خواب ها شود میتواند هم با ماشین مدل بالا دنبالش بیایند و به هتل برود شخصی که با مصرف مواد وارد این عالم شود در بدترین حالت است حالا میدانیم که ساقی ها و ان و یا افرادی از جنس خودش سمت کارتن خواب ها میروند و سمت یک دکتر هم افرادی تحصیلکرده از جنس خودش پس کسی هم که وارد عالم مکاشفه میشود اگر از نظر عرفانی تزکیه و پالایش شده باشد افرادی از جنس خودش چه بسا بهتر با او در ارتباطند و کسانی هم که در سطح پایین هستند موجوداتی که در آن عالم هستند و ما نمیبینیم و تخریب دارند سمتش میروند و دائم به آن القا میکنند که مثلا الان در خانه خیانت میشود و در درمان اعتیاد باید با این توهمات همسو شد .
درمان اعتیاد مبارزه با یک غول هزارسر است باید تمنای دل داشته باشیم یعنی با تمام وجود بخواهیم برای کنگره آمدن برنامه ریزی کنیم باید بهای آن را بپردازیم از خوابمان بزنیم از ی سری کارها و تفریحات بگذریم و سختی ها را تحمل کنیم همانطور که اگر صد نفر گیتار بخرند شاید سه نفر نوازنده شوند چون کار سختی است کسی که سختی ها را به جان بخرد موفق میشود .

مقاله به مناسبت هفته ایجنت،اسیستنت ومرزبان ،به قلم همسفر شهین.

چکیده ای از سی دی روابط حسنه:

در باب دستور جلسه هفتگی: وادی ششم

ها ,هم ,چون ,حس ,خودش ,میشود ,حس ها ,است که ,کنیم و ,که اگر ,و یا

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دفاتر فنی مهندسی کسب درآمد اینترنتی مطالب اینترنتی عشقِ منحصر به فرد(בست نوشته هاے بی جاלּ مـטּ) دلاوران ایران زمین معمار دانلود risnetempbud scamexsayrac وب کمک راهنما همسفرافسانه چاپ مقاله isi