محل تبلیغات شما

میثاق عشق



به نام قدرت مطلق الله 

دستور جلسه هفتگی:هفته مرزبان اسیستانت و ایجنت

کنگره ۶۰ یک مرکز علمی و تحقیقاتی است که در حوزه کاهش آسیب های ناشی از مصرف مواد مخدر و اعتیاد فعالیت میکند و در سال ۱۳۷۸ توسط آقای مهندس دژاکام پایه گذاری و تاسیس شد.
یافته های علمی این مرکز آن را به یکی از پیشگامان ارائه کننده ی روش های علمی در حوزه درمان اعتیاد در دنیا تبدیل کرده به طوری که امروزه اکثر متخصصان این حوزه اذعان میکنند که متد DST همراه با داروی OT یکی از کاملترین روش های درمان اعتیاد در جهان است.
کنگره ۶۰ علاوه بر متد DST در ساختار درونی ونحوه اداره این سازمان مردم نهاد طرح های مبتکرانه ای ارائه کرده است به گونه ای که اداره کنندگان این سیستم افرادی هستند که خود در گذشته مصرف کننده مواد مخدر بوده اند وبا تدبیر آقای مهندس امروز در کمال آرامش واحترام ودر نهایت نظم سیستم را اداره میکنند وبه بهترین شکل وظیفه خود را انجام میدهند. 
در کنگره تمام برنامه ها،کارگاه ها،جشن هاوتولدها راس ساعت وبدون تاخیر انجام میگیرد.برگزار کنندگان جلسات همان مصرف کنندگانی هستند که زمانی کسی برای آنها ارزش قائل نمیشد همان افرادی که همه به چشم افرادی بی مسئولیت،بی نظم به آنها مینگریستند.
معجزه کنگره ۶۰ تنها به درمان اعتیاد ختم نمیشود بلکه در ادامه ما شاهد آموزش جهانبینی وپرورش انسان سالم و صالح هستیم.انسانی که نظم را سرلوحه زندگی خویش قرار داده وبا آموزش هایی که از ۱۴ وادی کتاب عشق گرفته میداند باید هرکاری را با تفکر سالم به عمل سالم تبدیل کند.
افرادی که در کنگره کار میکنند هدفی جز خدمت به خلق که در حقیقت خدمت به خالق است ندارند آنانی که با رهایی از بند اعتیاد،بند عشقی در آنان گره خورده که با هیچ دستی باز نمیشود.
کمک راهنمایانی که بر مبنای عشق،محبت،ایمان خدمت میکنند همان مصرف کنندگان وهمسفران آنان هستند که اکنون وظیفه انتقال آموزش ها را به رهجو دارند.

در روزهای جمعه اعضای کنگره ۶۰ به دلیل اهمیت بالای ورزش در سلامتی در پارک گرد هم می آیند و از خدمات رایگان که هزینه آن محبت و عشق خدمت گزاران است استفاده میکنند. 

درواقع وقتی این همه نظم،هماهنگی،عشق،محبت و احترام را در این سیستم میبینیم متوجه میشویم که براستی صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است.

آقای مهندس زمانی که کنگره را پایه گذاری کردند هیچ کدام از این ساختارها نبود ایشان تنها با قوت گرفتن از قدرت مطلق الله کارخودرا آغاز کردند ودر ادامه با درمان مسافران ورهایی آنها نوشتارها،ساختار آموزشی کمک راهنما ها،نگهبان،دبیر،دیده بانان،مرزبان وایجنت را ایجاد و به نتیجه نهایی امروزی رساندند.

ایجنت هرشعبه رابط کنگره دیده بانان و هریک از نمایندگی هااست ودرواقع راهنمای مرزبانان دراداره امور نمایندگی مربوطه می باشد و برعملکرد آنان نظارت میکند.

مرزبانان نیز اداره کنندگان نمایندگی های کنگره اند.آنان حافظ و نگهبان مرزهای علمی و معنوی شامل اصول،قوانین وحرمت کنگره هستند.
بر تک تک اعضای کنگره فرض است که در تمام امور با مرزبان،اسیستانت و ایجنت شعبه خود هماهنگ و به گفته های آنان توجه و قوانین رااجرا کنند واین نشان دهنده سطح آگاهی،دانایی و تعادل مااست.

در آخر این هفته بسیار باشکوه را خدمت تمامی خدمت گزاران به ویژه مرزبانان اسیستانت ایجنت تبریک و تهنیت عرض میکنیم و بهترین های خداوند را برای آنان خواستاریم.

به نام قدرت مطلق الله

روز دوشنبه 28/۵/۹۸ لژیون بیست ودو، با دستور جلسه سی دیروابط حسنه با استادی خانم سمیه وجمعی از همسفران تشکیل گردید



روابط حسنه جزء ارزشهایماست ودر صورتی میتوانیم با دیگران رابطه حسنه داشته باشیم که تزکیه وپالایش کردهباشیم . اینگونه نیست که من مدام پشت سر دیگران حرف بزنم ، غیبت کنم ویا تهمتبزنم  ، و وقتی با آن شخص مواجه شوم ،قربون صدقه اش برم ومحبت کنم.

به نام قدرت مطلق

در باب دستور جلسه هفتگی: وادی ششم

به قلم کمک راهنما؛ هم‌سفر سمیه

Image result for €™ˆ˜§˜¯›Œ ˜˜™…€€Ž

 پیروی از عقل همان شو شود است یعنی توجه به صدای درون که راه درست را به ما نشان می‌دهد و برای رسیدن به‌فرمان عقل نیاز به تلاش و خواست قوی داریم.

در ابتدای جلسه یک مثال عامیانه از خط و خطوط چهارچوب ها در زندگی بیان میکنیم.
چند نفر از همسایه ها به ما میگویند فلان قصابی گوشت خوبی دارد و من بدون اینکه کیفیتش را بدانم و یا نظر خود را دخیل کنم به اصرار از مسافرم میخواهم از آن قصابی خرید کند چون برای من یک چهارچوب تعیین شده و و این برای من یک قانون و سند شده و من چون همسایه ها گفتند حاضر نیستم که از این چهارچوب خارج شوم و تفکرم رو تغییر دهم و برای خودم به عنوان یک انسان اینقدر ارزش قائل نیستم که یک ذره به درستی یا نادرستی کارم فکر کنم یا مثلا دانشجوهای پزشکی اینقدر در چهارچوب ها حل شدند که اگر کوچکترین نشانه ای در بدن خود ببینند صددرصد میگویند ما فلان بیماری را گرفتیم پس گاهی اوقات لازم است از تفکر و استدلال خود هم استفاده کنیم. اینجا منظور آقای مهندس در سطوح بالاتر است که نباید تک تک کارهایی که میخواهیم انجام دهیم از قبل تعریف شده باشد.
شاید خیلی ها نظم را اینگونه تعریف میکنند که من باید فلان ساعت بیدار شوم یا بخوابم،فلان ساعت باشگاه بروم،.اینها در حالت کلی خوب است چون انسان بدون برنامه زندگی اش پراز هرج و مرج است اما باید کمی هم انعطاف داشت به عقلانیت خود هم پی برد که انسان دارای عقل و احساس است که اگر روزی اتفاقی افتاد و برنامه ها تغییر کرد چون فرد نمیتواند از این چهارچوبی که برای خودش تعریف کرده خارج بشه بهم نریزد و حالش بد نشود همانطوری که هزارپا وقتی خواست برای خودش قانون بگذارد که به ترتیب کدام پاها را میگذارد دیگر نتوانست برقصد یا اینکه اگر ما بخواهیم به زبانمان که بین فک قرار گرفته فکر کنیم و دائم مواظب باشیم زبانمان را گاز نگیریم چون مکانسیمی است که ماروی آن کنترل نداریم ممکنه بدتر زبانمان را گاز بگیریم یا در مورد تربیت فرزندانمان اگر خیلی بخواهیم سخت بگیریم که فلان محله خوب و مدرسه خوب برویم ک بچه ما حرف زشت یاد نگیرد بدتر میشود باید بدانم که اگر من محبت و آرامش داشته باشم و حالم خوب باشد بچه هم مثل همان غذا خوردن خود به خود خوب میشود چون او هم اختیار دارد باید کنجکاوی کند تا آموزش ببیند پس در هر زمینه ای افراط و تفریط تخریب ایجاد میکند. خیلی مواقع باید خودمان را همسو با شرایط کنیم مثلا الان حال مسافرم خوب نیست شرایط مالی خوبی هم نداریم شاغل هم هستم الان باید سرکار بروم یا کنگره؟ اینجاست که ما باید تصمیم بگیریم الان کدام بیشتر به نفع زندگی ما هست پس به کنگره میایم و در ادامه کاری پیدا میکنم که با کنگره تداخل نداشته باشد و قناعت و میدیریت مالی را هم چاشنی آن میکنم و مطمئن هستیم که همه در ها بسته نیست ولی چون ما فقط روبرو را نگاه میکنیم اینطور میبینیم درها باز است چشمان ما و حس ما بسته است اگر ذره ای ذهنمان را خالی کنیم و تفکر و تلاش کنیم راه پیدا میشود حال اگر به کنگره نیایم دو سال دیگر همین حوصله و شادابی را هم ندارم و زندگی ام هم از دست میرود. کار راهنما نشان دادن مسیر و چهارچوب است حالا هرکسی بسته به شرایط زندگی خودش تصمیم میگیرد.
باید برای درمان ارزش بیشتری قائل شویم چون اعتیاد یک غول هزار سر است اگر بخواهیم کنگره را در وقت خالی خود بگذاریم با نیروهایش ضربه فنی میشویم و بدانیم اجازه ماندن در کنگره هم تا ی مقطعی به ما داده میشود اگر استفاده نکنیم بدون اینکه متوجه شویم از گردونه خارج میشویم پس قدر بدانیم و با امیدواری به این فکر کنیم که حتما لیاقت این صندلی را داشته ایم که بنشینیم و آموزش بگیریم.
هیچ کس نمیتواند بالقوه برای خودش کاری کند هرکسی میخواهد آموزش بگیرد تا در مسیر درست حرکت کند احتیاج به راهنما یا اساتیدی دارد که چند مرحله از خودش بالاتر باشد و آن مراحلی که الان رهجو میگذراند گذرانده باشد و آقای مهندس نیز اساتیدی دارند. فرق راهنما با معلم و یا مشاور در اینست که مشاور یا معلم ی سری چیزها را یاد گرفته و مدرک گرفته اند و آموزش میدهد اما راهنما چیزهایی که رهجو میگوید را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده و رهجو هم وقتی میبیند که راهنما توانسته با آن همه مشکلات از دام اعتیاد و تاریکی ها خارج شود به خودش امیدوار میشود اما مشاور چون متوجه حرف های ما نمیشود از آن نتیجه ای نمیگیریم.
در پیام آنچه باوراست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است انسان ها به ظرف تشبیه شده اند آنچه کائنات و هستی به ما میدهد محبت است اگر محبتی نباشد ظرف ما خالی است در ادامه پیام از حرکت کردن صحبت میکند اینکه ما دائم مشکلاتمان را با خود زمزمه ‌و یا واگویه کنیم فایده ای ندارد هرچه بیشتر فکر کنیم و حرکت نکنیم اوضاع بدتر میشود .وقتی میگوید پایان خط ارابه با شماست منظور چیست؟ وقتی ما فوت میکنیم با آنچه بدست آورده ایم وارد بعد بعدی میشویم این نیست که به نقطه صفر برگردیم پس ما باید در اینجا اینقدر تلاش کنیم و به مرحله ای از قناعت ،دانایی،صبر،دوری از ضدارزش ها ،توکل ،تسلیم و رضا برسیم که وقتی وارد بعدی شدیم یک موقعیت عالی برای خود مهیا کرده باشیم نه اینکه پر از منیت،کینه،نفرت،حسادت ،بدبختی و ضد ارزش باشیم و اینکه ما چه نقاشی در دفترمان بکشیم دست خودمان است ‌.
انسان دارای هفت کالبد و ۱۰ حس است پنج حس ظاهری شامل:بویایی، شنوایی،لامسه، چشایی،بینایی و پنج حس هم خارج از جسم است یکی از کالبد ها همین کالبد فیزیکی است کالبد دیگر همان است که با آن خواب میبینیم بنابر شرایطی حس های خارج از جسم ما بسته است و افرادی مثل عرفا، پیامبران ،امامان که تزکیه و پالایش کردند توانستند از این حس ها استفاده کنند .بر اساس همین حس ها به پیامبر القا و الهام میشد و روایت است از حضرت زهرا که فرمودند وقتی به پیامبر الهام میشد جایی نمیرفتند فقط صورتشان منقلب میشد پس وظیفه انسان اینست که این حس ها را در خودش پیدا کند چون اگر در مسیر درست حس ها باز شود انسان میتواند به یک عارف تبدیل شود مثل مولانا ،حافظ،سهروردی.
حالا چرا این مطالب در کنگره مطرح میشود؟ چون تا زمانی که بحث پزشکی باشد ما فقط با جسم کار داریم و یک پزشک برای درمان جسم کاری به تفکر و اندیشه و یا دین و مذهب فرد ندارد اما زمانی که در مورد روان صحبت میکنیم افکار و اندیشه و اعتقادات ما مهم است چون انسان موجود بسیار پیچیده ای است .از طریق تزکیه و پالایش حس ها میتوان به حالت مکاشفه رسید که کار هر کسی نیست اما اگر بر اثر مصرف مواد مثل شیشه،حشیش،در حس های فردی تخریب ایجاد شود به این حالت اسکیزوفرنی میگویند یعنی در اثر افزایش دوپامین در مغز اسکیزوفرنی به وجود میاید فردی که توهم میزند دروغ نمیگوید و توهمات هر فردی به فطرت انسان یا به شرایطی که در کودکی یا شکم مادر تجربه کرده است بر میگردد و باهم متفاوت است و به اینکه حس ها در چه زمینه ای قوی هستند چون حس ها هم نام خودش را جذب میکند .
حالا فردی که از طریق مکاشفه وارد عالمی دیگر میشود با فردی که از طریق مصرف مواد وارد میشود چه فرقی دارند؟ مثل فردیست که وارد تهران شده میتواند وارد محله کارتن خواب ها شود میتواند هم با ماشین مدل بالا دنبالش بیایند و به هتل برود شخصی که با مصرف مواد وارد این عالم شود در بدترین حالت است حالا میدانیم که ساقی ها و ان و یا افرادی از جنس خودش سمت کارتن خواب ها میروند و سمت یک دکتر هم افرادی تحصیلکرده از جنس خودش پس کسی هم که وارد عالم مکاشفه میشود اگر از نظر عرفانی تزکیه و پالایش شده باشد افرادی از جنس خودش چه بسا بهتر با او در ارتباطند و کسانی هم که در سطح پایین هستند موجوداتی که در آن عالم هستند و ما نمیبینیم و تخریب دارند سمتش میروند و دائم به آن القا میکنند که مثلا الان در خانه خیانت میشود و در درمان اعتیاد باید با این توهمات همسو شد .
درمان اعتیاد مبارزه با یک غول هزارسر است باید تمنای دل داشته باشیم یعنی با تمام وجود بخواهیم برای کنگره آمدن برنامه ریزی کنیم باید بهای آن را بپردازیم از خوابمان بزنیم از ی سری کارها و تفریحات بگذریم و سختی ها را تحمل کنیم همانطور که اگر صد نفر گیتار بخرند شاید سه نفر نوازنده شوند چون کار سختی است کسی که سختی ها را به جان بخرد موفق میشود .
در ابتدای جلسه خانم سمیه راهنمای عزیزم مشارکتی بسیار زیبا در مورد دستور جلسه داشتند که به شرح زیر است:
این از تواضع آقای مهندس است که دستور جلسه را گذاشتند کمک کنگره به من و کمک من به کنگره .اگر دستور جلسه اصلاح شود میشود کمک کنگره به من و باز هم کمک کنگره به من .این نیست که من بخواهم کمکی بکنم چون کنگره نیازی به کمک من ندارد. همانطوری که وقتی ما به سن تکلیف رسیدیم به ما گفتند اگر نماز نخوانی و روزه نگیری به جهنم میروی ومعانی اینها رو اشتباه به ما گفتند برای همین ما وقتی نماز میخواندیم احساس میکردیم منتی سر خداوند است و چون من نماز میخوانم هرچه میخواهم باید همان شود اما اصلش این بود که سیستم شبه افیونی بدنمان کار کند یا اگر غیبت کنیم مغزمان رایکال های آزاد ترشح میکند یا وقتی تجسس میکنیم در ناخودآگاهمان کاری میکنیم که ضرباتش به خودمان بر میگردد و هیچ ربطی به خدا ندارد و هیچ منتی هم نیست خداوند میگه غیبت نکن که خودت آرام باشی زندگی خودت متزل نشود و. کنگره نیز چون یک سیستم الهی است همینطور است کنگره کار خودش که خدمت به دردمند ترین قشر جامعه است را میکند یک قافله عشقی با یک هدفی در حال حرکت است خداروشکر ما در این قسمت از حیاتمان کنگره را شناختیم و به ما گفتند میتوانی به این قافله وصل شوی این دست خودمان است که وصل بشویم یا نه.
رهایی یک مسافر مبتدی ترین کاری است که کنگره برای ما کرده کارهای دیگری که از این مرحله به بعد برای ما کرد را شاید خیلی ها در جامعه نتوانند درک کنند و نمیتوان گفت که کنگره چه چیزهایی به ما داده است. ما بعداز اینکه شال میگیریم این نیست که به کنگره کمک میکنیم چون باز کمک کنگره به من است دوباره به ما کمک میشه تا بتوانیم به بندگان خدا خدمت کنیم و این یک معامله با خداست چون کسی که خدمتگزار واقعی باشد خداوند او را عزیز و بزرگ میکند این نیست که من بخواهم بهای کمک کنگره را پرداخت کنم. اگر این جایگاه های خدمتی نبود که با وجود این همه مشکل در زندگی ما عاجز و درمانده میشدیم ما با خدمت میتوانیم گره این مشکلات را باز کنیم نباید از خدمت کردن غافل شد چون فرصت ها یک بار در خانه ما را میزنند تا درهای رحمت به روی ما باز شود خدمت به خلق لیاقت هر شخصی نیست پس ما خودمان باید سعی کنیم این بستر را فراهم کنیم اگر بخواهیم بگوییم نه من الان نمیتونم خدمت کنم چون :مسافرم گریز زده،بچم مریضه ،خونه ندارم، بهم ریخته ام . و هزاران مشکل دیگرو توقع هم داشته باشیم حالمان خوب باشد در صورتی که ی جایی باید گره این مشکلات باز شود. این نیست که بگوییم بزار مسافرم رها شود زندگی از همین الان است .هدف خلقت انسان به کمال رسیدن انسان است اما مهمتر از آن در حال زندگی کردن است که من با همین شرایط فعلی بتوانم مانند یک انسان زنده زندگی کنم نه مثل یک مرده متحرک بیایم و بروم و از همه طلبکار باشم اینها باعث میشود که حالمان روز به روز بدتر شود.
وقتی در زندگی اتفاقی برای ما می افتد دو راه پیش رو داریم: یا وارد مرحله آشوب شویم و یا تسلیم شویم .اگر ما به فشارها در زندگی با تقویت افکار منفی نیرو بدهیم دیگر نمیتوانیم با آنها مقابله کنیم .اگر آن فشار یک کیلو وزن داشته باشد و من دائم به آن فکر کنم و به آن طعام بدهم وزن آن یک تن میشود وقتی نتوانم یک کیلو را از روی دوش خود بردارم مسلما زور یک تن را که اصلا ندارم پس قبل از اینکه افکار یک تن شود باید آن را از روی دوش خود برداشت تا اصلا وارد مرحله آشوب نشویم .
برای مثال مسافر حرفی به ما میزند من سریع برایش یک توجیه میآورم که مثلا سفر اول است حالش خوب نیست بهم ریخته است یا حتی یک سفر دومی هم همینطور مشکلات اقتصادی،عمری که رفته ،فرزندانش بزرگ شده اند واز یک مشکلی وارد مشکلات دیگر شده است میتوانیم اینها را تصور کنیم و خود را آرام کنیم و این همان تسلیم است میتوانیم هم وارد مرحله آشوب شویم و یک بشقاب هم بشکانیم .وقتی که ما وارد مرحله آشوب میشویم یعنی وارد خط قرمزهای طرف مقابل میشویم برای همین است که میگویند همسفری که از مسافر کتک میخورد حتما خودش مقصر بوده حتی شاید حرفی هم نزده باشد ولی اینقدر امواج منفی فرستاده و اون دریافت کرده که حمله میکند .ما باید یاد بگیریم که هیچ وقت وارد خط قرمزهای دیگران نشویم و اجازه هم ندهیم کسی وارد حریم ما شود .
همانطور که خداوند هم فرموده بنده ای که بیش از حد مظلوم باشد را دوست ندارد .بعضی وقت هاما فکر میکنیم که بهترین کار اینست که ما همیشه کوتاه بیاییم در صورتی که در هر شرایطی باید ببینیم چه کاری به نفع من و خانواده ام است.
در لحظه عصبانیت و آشوب گاهی ما باید عذر خواهی کنیم در آن لحظه جنگ بین تاریکی و روشنایی است و شاید غرورمان اجازه ندهد اما بعد از آن میبینیم که خداوند سریع الحساب است یک دفعه شرایط خوبی برایمان پیش میاید و آرامش را احساس میکنیم در صورتی که وقتی شروع به توهین و سرزنش میکنیم برای خود جهنمی درست میکنیم که تا یک هفته در آتشش میسوزیم و نمیدانیم هم که آتش از کجا شعله ور شده است .
بهترین کار تسلیم است زیرا بعد از آن با یک تفکر درست میتوانیم یک راه حل منطقی و عقلانی پیدا کنیم و همینطور تا تسلیم نشویم آموزش پذیر هم نمیشویم .
گاهی اوقات ما به خاطر ترس هایمان وارد آشوب میشویم .خشم و ترس مانند کیک خامه که یک لایه کیک و یک لایه خامه است یک لایه ترس و یک لایه خشم است. چرا ما از مسافر خشمگین میشویم؟ میترسم که گریز بزند،میترسم که خانواده ام بفهمند،از آینده زندگی خود و فرزندم میترسم و.اینکه ما بخواهیم این مسئله را از خانواده و دیگران پنهان کنیم انرژی زیادی از ما میگیرد اینطور نباشد که در بلند گو همه جا بگوییم اما قرار هم نیست به دیگران جواب پس بدهیم .گاهی اوقات این پنهان کاری به دلیل اینست که میخواهیم برتر باشیم تا دیگران به ما به چشم حقارت نگاه نکنند چون تایید دیگران را لازم داریم این به حس های درونمان بستگی دارد اگر حس ما حفظ آبرو باشد خواه ناخواه به مرور این ترس کم میشود اما اگر از منیت بیاید حالمان دائم بد است و یک خشم نهفته ای در ما به وجود میآورد.
ما میتوانیم با بالا بردن جهانبینی ترسمان را از بین ببریم باید اینقدر آرمان های بزرگ در سر داشته باشیم که اینجور مسایل برایمان پیش پا افتاده باشد .شاید چندین سال باید در مسیر تزکیه و پالایش زحمت بکشیم تا از این گره هایی که ریشه آنها عیب هایمان است رها شویم .
همه انسان ها از اولیاء ،رهبران،پادشاهان و. روی این کره زمین مشکل داشته اند . اگر ما یک مشکل داریم رسول خدا به خاطر رسالتشان هزارن مشکل داشتند و اینجاست که میگویند هرچه بامش بیش برفش بیشتر .اگر مشکلاتی هست قطعا دنیا یک جور نمیاند ورق برمیگردد همانطور که در طبیعت فصل ها عوض میشوند ما از اسرار غیب و بازی های پشت پرده آگاهی نداریم و مطلب بعدی اینست که اگر ما زمین میخوریم برای اینست که بلند شدن از زمین را یاد بگیریم و هم اینکه هر مشکلی برای حل شدن علاوه بر تفکر و تلاش زیاد احتیاج به زمان مناسب هم دارد و باید دانست نمیشود همه مشکلات را همزمان حل کرد .عزم و اراده و ایمان انسان را زنده نگه میدارد میتوانیم راحت خود را ببازیم اما به نتیجه نمیرسیم.
یکی از مشکلات جامعه ما ندانستن اندازه ها است. ما اندازه عشق ورزیدن،دوست داشتن،صمیمی شدن،محبت کردن ،اعتماد کردن گذشت کردن ،و را نمیدانیم به همین خاطر مشکلات بسیاری برای خود به وجود میاوریم برای مثال گذشت کردن خوب است اما اندازه دارد باید پاسخ کسی که همیشه بدی و ظلم میکند را بدهیم چون ظلم اگر کنترل نشود همه چیز را نابود میکند و ما باید حافظ جان و مال خود باشیم .
در آخر باید دانست زندگی یک نبرد پنهان است نبرد اضداد است نبرد نیروهای مکمل و باید در حق خودمان دعا کنیم که داناییمان به دانایی موثر تبدیل شود تا بتوانیم از مشکلات رد شویم .
برداشتی از سیدی گردش آسمانی
انسان میتواند از طریق اندیشه و تفکر وبا تکیه بر توانایی های خود از مشکلات وموانع عبور کند .بزرگان معتقد هستند همه چیز در وجود انسان تعبیه شده و انسان فقط به یاد می آورد. پس توانایی های بسیاری در وجود همه ما هست اما کشف و استخراج آنها کار ساده ای نیست همینطور که استخراج طلا از زمین کار ساده ای نیست یا مثلا سواد در وجود همه هست برای همین ما میتوانیم آن را یاد بگیریم به همین دلیل است که میگوییم انسان بی نهایت است. ما باید بدانیم که رنج و سختی مایه تبلور انسان است و اورا مقاوم میکند منتها ما باید باور ایمان واعتقاد داشته باشیم اگر انسان زمین میخورد باید خودش از زمین بلند شود تا یاد بگیرد. انسان را در دو بعد سعود و نزول قرار دادند برای اینکه خودش باید راه و مسیر را پیدا کند .توانایی ربطی امکانات ندارد چه بسا انسان هایی که در بهترین شرایط زندگی میکردند و تبدیل به یک مصرف کننده شدند ویا برعکس پس چیزی که انسان را میسازد امکانات نیست ذات و وجود خودش است . در مسیر حرکت باید احساس ناامیدی و ناتوانی را کنار گذاشت چون ناامیدی القا شیطان است توان و قدرت ما را میگیرد اگر ما فکر کنیم که نمیتوانیم یا از ما گذشته است یا از این دست حرف های ناامیدی واقعا نمیتوانیم. وقتی خودمان به خودمان احترام نمگذاریم و خودمان را باور نداریم چگونه از دیگران توقع داریم. برای خارج شدن از سیاهی ها و تاریکی ها باید روی نقاط مثبت متمرکز شد واختیار زندگی را بدست گرفت چون انسان برای حرکت احتیاج به انرژی دارد و بدانیم که هیچ کس به اندازه خودمان نمیتواند به ما کمک کند .وقتی مشکلات را با تلاش و همت خودمان حل کردیم به پیروزی میرسیم و این پیروزی بسیار ارزشمند است .
سیستم کائنات بسیار هوشمندانه و براساس یک سری قوانین برنامه ریزی شده کسانی که درراه صراط مستقیم قدم بردارند یعنی با خواست گردش آسمان همگام هستند در آرامش و آسایش هستندو مشکلی ندارند چون راه مستقیم نزدیک ترین راه است ولی کسانی که راه میانبر را انتخاب میکنند دچار آفت وفساد میشوند ومشکلات بسیاری را تجربه میکنند چون ما از این راه نزدیک تر نداریم . قوانین در سیستم جاری هستند یعنی سیستم به گونه ای برنامه ریزی شده که هرچیزی باید مسیر خود را طی کند و هر کسی در این مسیر و با تمام توان حرکت کرد به نتیجه میرسد و گرنه با مشکل مواجه میشود.
در این مسیر اگر گندم بکاریم گندم درو میکنیم واگر دروغ،غیبت،خیانت،تجسس.بکاریم همان ها را برداشت میکنیم اینها خاصیت گردش آسمانی است وقتی میگوییم مصرف مواد،الکل،قرص های روانگردان بد است بخاطر اینست که مشکلات زیادی را برای ما در پی دارد.
طبق وادی هفتم ما برای انجام هرکاری ابتدا باید راه آن را پیدا کنیم از آشپزی کردن گرفته تا خرید خانه، درمان بیماری ها و برسد به قوی کردن بنیه مالی. اگر میخواهیم کاری انجام دهیم در مورد راههای مختلف تحقیق کنیم با دید باز تصمیم بگیریم .زمانی که بدون فکر و بدون توجه به عواقب تصمیمان تصمیم گیری کنیم در خطوط شکسته قرار میگیریم و به در سقوط میکنیم .برای مثال آیا عواقب کوچک کردن معده را میدانیم؟ از چند نفر که این کار را انجام داده اند سوال کنیم مشکلاتش را بدانیم و بعد تصمیم بگیریم .
مسائل مالی اهمیت دارد چون بدون پول نیروهای گریز از مرکز دستو پای ما را میگیرند و ما نمیتوانیم پیشرفت کنیم. برای اینکار باید یک تفکر و برنامه ریزی بلند مدت داشته باشیم پول خود را مدیریت کنیم و پس انداز کنیم و بدانیم که بدست آوردن پول با تقلب و رشوه بقایی ندارد و ما را فاسد میکند .
سیدی زوج و فرد
کل هستی با آموزش حرکت میکند ما برای یادگرفتن مسیر زندگی احتیاج به آموزگار داریم. کار همه ادیان الهی نشان دادن راه صحیح زندگی است همه پیامبران از حضرت موسی تا حضرت محمد همه مانند نور شمعی راه را برای ما روشن میکنند تا ما در این مسیر با انجام قوانین و فرامین الهی به منبع نور یا سرمنزل مقصود برسیم. مگر میشود بدون رفتن راه به مقصد رسید؟ برای مثال اگر ما بخواهیم پزشک شویم باید از ۷ سالگی از آن نور شمع استفاده کنیم تا روزی به حجم عظیمی از مطالب پزشکی برسیم و بدانیم که معلم و استاد فقط راه را به ما نشان میدهند و همچنین دانستن بعضی چیزها کافی نیست و مشکلی را حل نمیکند ما باید بتوانیم از دانسته های خود استفاده کنیم و آنها را عملی و کاربردی کنیم و گرنه فرق ما با یک کتاب در چیست؟
معنای لغوی شفع یعنی جفت و معنای وتر یعنی فرد .تمام سیستم خلقت بر مبنای شفع و وتر کار میکند به همین دلیل در کتاب شریف میفرماید: قسم به زوج وفرد. زن و مرد هرکدام به تنهایی وتر هستند ازدواج میکنند شفع میشوند و فرزند به وجود می‌آید. در گیاهان و جانوران نیز همینگونه است .مطلب دیگری که نیز در این مورد وجود دارد بحث شفاعت است. مادر وتر است به فرزند خود راه رفتن،حرف زدن یاد میدهد میشود شفع، یعنی چون فرزند هرچه مادر گفته را گوش کرده مادر شفیع او میشود پس اگر مااز فرامین و دستورات پیامبران اطاعت کنیم آنها میتوانند مارا شفاعت کنند مثل اینست که فرزند مشق هایش را ننوشته باشد اگر مادر او را پیش معلم شفاعت کند آیا فرزند باسواد میشود؟
مسئله ادیان چیزی نیست که ما از روی ناآگاهی یا تعصب بگوییم قبول نداریم عقل سلیم حکم میکند اول خوب مطالعه کنیم بعد نظر بدهیم چون بحث هدایت و بیداری مطرح است .تمام قوانین الهی برای اینست که ما بتوانیم در صلح و آرامش کنار یکدیگر زندگی کنیم و اینها همه ابزار و وسیله هستند.
لغت فجر به معنای شکافتن تاریکی ها است. پشت بیشتر کلمات قرآن مفاهیم بزرگی نهفته است. مفهموم از تاریکی اعمال ضدارزشی است که ما انجام میدهیم برای مثال:کمک نکردن به یتیمان ،دوست داشتن مال،یا حتی همینکه ما ندانیم مشکلات و موانع زندگی برای ما نوعی آموزش است یعنی ما در تاریکی به سر میبریم و قوم هایی مثل:عاد،ثمود،فرعون . که در تاریکی بودند عاقبت نابود شدند.
در اطراف کره زمین لایه ازن وجود دارد که وظیفه آن محافظت از زمین در برابر اشعه های مضر خورشید،سنگ های آسمانی،. است. در اطراف گیاهان و جانوران و انسان ها نیز یک هاله وجود دارد که مانند یک سپر دفاعی است .زمانی که ما جسم خود را آلوده و یا ویران کنیم هاله ما سوراخ و از بین میرود. همانطور که وقتی لایه ازن سوراخ شد یک سری مشکلات مثل تغییر آب و هوا .برای زمین به وجود آمد خراب شدن هاله نیز باعث میشود مرتب به ما القاها و الهامات شود و یا مرتب کابوس ببینیم .پس یک سفر اولی در طول زمان آلودگی‌ها را از جسم خود پاک میکند تا هاله شفاف و صاف شود و باید دانست هاله ای که غبار گرفته نمیتواند به مراحل بالا صعود کند.
همانطور که میدانیم عقل سالم در بدن سالم است و قدرت اصلی از عقل متمرکز میشود. عقل است که میتواند راه صحیح را به ما نشان دهد کسی که افکار پریشان و مخدوشی دارد و ذهن آن بهم ریخته است آرامش ندارد در نتیجه تفکر و تعقل خوبی هم ندارد .
و مطلب آخر در این سیدی :
انسان در زندگی نیاز های فراوانی دارد از جمله احساس امنیت،پوشاک ،مسکن،غذا.دارد .الویت اول احساس امنیت است اگر ما امنیت داشته باشیم به سراغ بقیه نیاز ها میرویم. میدانیم که برای تامین بسیاری از نیازها احتیاج به پول داریم ما باید این تفکر را داشته باشیم که برای ده سال آینده برنامه ریزی کنیم و یک راه موثر اینست که وقتی میخواهیم چیزی بخریم ببینیم آیا واقعا لازم داریم یا نه .چون زمانی که از نظر مالی قوی باشیم حرکت ما سرعت میگیرد و ما میتوانیم برای هدف های خوب گام برداریم و باید دانست که بدست آوردن مال از طریق تقلب و رشوه مارا فاسد میکند و بقایی و دوامی هم ندارد .

دوشنبه آینده سیدی نیروی دوباره و گمگشته.
خلاصه ای از سیدی پازل

زندگی مانند بازی پازی است در این بازی یک تصویر وجود دارد و ما از روی شکل و رنگ قطعات را کنار هم قرار میدهیم آن تکه های بهم ریخته افکار و اندیشه های ما هستند که برای تکمیل شدن باید به آنها نظم دهیم. هرکدام از ما بسته به ظرفیتمان نقشی را در زندگی بازی میکنیم وقتی به گذشته فکر میکنیم در یک چشم بهم زدن همه چیز یادمان میاید پس بازی زندگی در عین شوخی بودن خیلی هم جدی است و همچون دریای پر تلاطم است که باید علم عبور از آن را داشته باشیم وگرنه غرق میشویم .وقتی مشکلی برایمان پیش میاید اگر راه درست را پیدا نکنیم مانند اینست که بخواهیم ی قعطه پازل را به زور جا بزنیم اما چیزی که آخرین قسمت را کامل میکند باید فرمانش صادر شده باشد یک مصرف کننده سفر خوبی دارد تلاشش را هم میکند اما برای خروج از تاریکی و رنج و عذاب اذن خداوند لازم است و ما میدانیم که این سیستم بسیار هوشمند و حساب شده است .
هر کسی در زندگی قهرمان و نویسنده کتاب خود است ما میتوانیم در هر صفحه بهترین چیزها را ترسیم کنیم میتوانیم هم آن را خط خطی کنیم ولی باید بدانیم اگر این صفحات را خراب کنیم در آینده دچار مشکل میشویم چون هر صفحه صفحه قبلی را کامل میکند پس باید صفحات منظم و تمیزی داشته باشیم .و باید بدانیم که در این بازی نوع مشکلات انسان ها متفاوت است و گرنه همه مشکل دارند .
یک مصرف کننده دو سیستم فراموش شده دارد:‌یکی سیستم فیزیولوژی که تولید مواد شبه افیونی میکند و دیگری قوه عقل و تفکر است. وقتی آنها را به چرخه حیات برگردانیم کل سیستم از نو راه اندازی میشود ودراین مسیر حتی بسیاری از بیماری ها درمان میشود بطوریکه قبل از درمان اعضای او فرمان نمیگرفتند و انرژی بسیاری کمی برای کارها داشت و بعد از آن راندمان کار بالا میرود.
دلیل اینکه کنگره از ما میخواهد قوانین را رعایت کنیم اینست که ما با عمل سالم میتوانیم در عین کمک کردن به دیگران تولید و زایش هم داشته باشیم ولی وقتی قوانین را رعایت نکنیم و بخواهیم با انجام عمل نیک به دیگران کمک کنیم شاید مسیر را برایش کوتاه کنیم ولی در ادامه مشکلات بزرگتری به وجود میاید و اینکه زمانی که ما در جهت مثبت حرکت کنیم مسایلی که نمیتوانستیم ریشه یابی کنیم گره آنها باز میشود .
سیدی ماشین
ما باید بتوانیم در برابر مشکلات ایستادگی و مقاومت کنیم .باید بدانیم که مشکلات یک قضیه هستند و دیدگاه ما نسبت به آن قضیه دیگر. اگربتوانیم در حل مشکلات زاویه دید خود را تغییر دهیم آنگاه تفسیر آن مشکل و نوع برخورد ما نیز متفاوت میشود. برای مثال : در مسابقه‌ای شکست میخورم میتوانم بعداز آن ناراحت شوم در گوشه ای بنشینم ناله و نفرین کنم میتوانم هم نقطه ضعف خود را پیدا کرده و با تلاش بیشتر برای قهرمانی آماده شوم.پس همیشه زاویه دید خود را به گونه ای قرار دهیم که جای امید و امیدواری باشد .همچنین اینکه ما بدانیم هر اتفاقی برای ما می افتد براساس خواسته ما تقدیر ما و فرمان الهی است باعث میشود مشکلات را راحتر بپذیریم و بدانیم شاید آن چیزی که ما شر و بد میدانیم خیر ما درآن است و چیزی که در پایان عایدمان میشود در مقایسه با رنجی که میکشیم بسیار بیشتر است. درخت نخل سخت ترین شرایط را تحمل میکند در عوض همه قسمت های آن قابل استفاده است مرغوب ترین میوه را میدهد .
در برابر مشکلات ایستادگی کنیم و به خداوند توکل کنیم و تلاش کنیم که خداوند هم در این مسیر ما را یاری و هدایت میکند و تقدیر نیکویی برای ما رقم میزند .
جسم وسیله ای است که خداوند در اختیار ما قرار داده است تا با تلاش و کسب اطلاعات و آگاهی در این مسیر بتوانیم بهترین راه را انتخاب کنیم و به قله های رفیع انسانی برسیم .توان جسم ما اندک است اگر در مقابل مشکلات صبر و مقاومت نکنیم جسم مااز پا در میاید به همین دلیل خداوند در قرآن فرموده:به غذای خود توجه کنید ما باید غذای کم کالری اما مقوی بخوریم.
افکار منفی و نا امیدی ها باعث بیماری های روان تنی میشود و جسم را نابود میکند. اعتقاد به خداوند به ما آرامش میدهد تا ما بتوانیم بهترین راه حل را برای مشکلات پیدا کرده و از آن عبور کنیم. 
لژیون 22 در روز بیستم آبان ماه با استادی خانم سمیه و دبیری خانم هاجر شروع به کار کرد.
ابتدا خانم سمیه در مورد صحبت های دیده بان محترم آقای زرکش توضیحاتی دادند و سپس لژیون با موضوع سیدی گلریزان آغاز به کار کرد.
اگر بنایی آباد باشد اما ساکنین آن خراب باشند بنا هم کم کم رو به نابودی و خرابی میرود و اما ساکنین آباد بناهای خراب و ویران را میتوانند آباد و احیا کنند.
یک فرد در شهر وجودی خود ساکن جسم خودش است اگر کسی آگاه باشد این جسم را به بهترین شکل ممکن هدایت میکند واگر ساکنین این شهر یک انسان بهم ریخته باشد انسان را به نابودی میکشاند.
افکار و اندیشه منفی و مراقبت نکردن از جسم دو مقوله ای است که میتواند باعث تخریب جسم انسان شود.
از گذشته تاکنون برای درمان بسیاری از بیماری ها از طب سنتی استفاده میشده که البته بعضی افراد سودجو با انجام بعضی کارها مشکلاتی به وجود آوردند. طب سنتی بیان میکند :غذای ما دوای ما و دوای ما غذای ما.ما باید به نوع غذاو نحوه خوردن آن توجه کنیم. غذای ما باید سرشار از همه مواد معدنی لازم برای بدن باشد تا مجبور به استفاده از قرص های ویتامین و مکمل نباشیم همچنین نباید مانند بعضی حیوانات که غذای فاسد استفاده میکنند از غذای فریزری و فاسد استفاده کنیم و غذای تازه را جایگزین آن کنیم و بدانیم که علت بیماری ها از رفتارهای نادرست ما است و ساکنین بی لیاقت بناهای آباد را ویران میکنند.
جهان هستی بسیار نظامند آفریده شده این عظمت و پیچیدگی را در یک تار مو هم میتوان مشاهده کرد و همچنین انسان که از یک طرف اشرف مخلوقات است و هم بواسطه حریص بودنش میتواند وحشی ترین و بدترین موجود باشد.
ساکنین کنگره ۶۰ هم میتوانند بر مبنای نظم عمل کنند تا به درمان برسند و در ادامه به دیگران هم کمک کنند تا رها شوند. ساکنین آباد از هیچ به همه میرسند. برای درمان سه شرط لازم است:
۱) علم و دانش ۲)تربیت متخصص ۳) مساله مالی

در مورد مسائل مالی کنگره ۶۰چند نکته وجود دارد:اول اینکه در کنگره هیچ پولی به حدر نمیرود و یا جایی بیخود خرج نمیشود .دوم اینکه ما ایمان داریم که وعده های خداوند دروغ نیست که میفرمایند اگر پولت را در راه خیر بخشیدی و خرج کردی باعث خیر و برکت اموالت میشود و چندین برابرش را بازپس میگیری.
با تفکر آقای مهندس برای تامین هزینه های مالی هفته لژیون مالی را گلریزان نامیدند که البته این رسم در گذشته ها بوده به این صورت که جمعی از آحاد مردم برای کمک به شخصی جشنی را با نام گلریزان برپا میکردند .

خلاصه عملکرد لژیون
چگونه از خودگذشتگی کنیم ؟
وقتی برای ما اتفاق زجر آور وناراحت کننده ای می افتد درون ما آتشی به پا میشود ما دو راه پیش رو داریم اول اینکه این آتش را به بیر‌ون پرتاب کنیم وهمه جا را بسوزانیم. راه دوم اینست که آتش را درون خود نگه داریم خود بسوزیم اما به دیگران آسیبی نرسد.
اگر شمشیری درون سنگی فرو رفته باشد ما نمیتوانیم آن را دربیاوریم .زمانی که ما آتش را درون خود نگه داریم قلبمان نرم میشود و ما میتوانیم آن تیغ ها که نماد ضدارزش هاست از قلب خود بیرون بیاوریم و آن پیوندهای نامیمون را قطع کنیم و این مفهوم از خود گذشتگی است .برای مثال مسافر ناسازگاری میکند و یا گریز زده من میتوانم پرخاش کنم،توهین کنم،درخواست طلاق کنم.واین آتش و عقده و کینه را به بیرون پرتاب کنم و همه جا را بسوزانم میتوانم هم چیزی نگویم. بعضی مواقع بهترین کار هیچ کار نکردن و سکوت است متاسفانه ما همسفر ها زمانی که همه جا را سوزاندیم تازه متوجه اشتباهمان میشویم در صورتی که اینجا جای عمل کردن به آموزش های کنگره است اینجا جایی است که میتوانیم پیوند های نامیمون را قطع کنیم وگرنه ممکن است من با آموزش هایی که گرفتم سخنور خوبی باشم ولی آیا میتوانم در زندگی خود استفاده کنم؟پس فاصله حرف تا عمل بسیار زیاد است.
من معلم مسافر نیستم مسافر خود باید خواسته داشته باشد و من همسفر با حرکت و تغییر خود میتوانم خواسته را در مسافر به وجود بیاورم و گرنه به قول حضرت علی که می فرمایند: اگر کسی به من بگوید کوه را جابجا کرده شاید باور کنم اما اگر بگوید کسی را تغییر داده ام هرگز.
انسان بواسطه قدرت اختیاری که دارد ممکن است خطا کند پس چه راهنما باشیم چه رهجو زمانی میتوانیم تصمیم صحیح بگیریم که وادی اول را اجرا کنیم یعنی در همان لحظه تصمیم نگیریم زمانی که فرصت فکر کردن به خود دادیم یواش یواش راه و مسیر نمایان میشود. زمانی که نمیدانیم چه کنیم سکوت و تفکر میکنیم و این باعث میشود که درصد خطا پایین بیاید. ما به همان میزانی که آموزش گرفتیم درصد خطایمان کم میشود.
چرا محبت و صبر ما در مقابل اشتباه دیگران دیده نمیشود اما کوچکترین واکنش و اعتراضی اینقدر پررنگ است؟ زمانی که ما خود را حل کنیم و یا نادیده بگیریم صبر و محبت ما وظیفه تلقی میشود یعنی اینکه وادی سوم را اجرا نکردیم ما به عنوان انسان باید برای خود ارزش قائل باشیم به همین دلیل است که بعد از تفکردر وادی اول و ناامیدی در وادی دوم بلافاصله خویشتن دوستی می آید.

اهمیت شرکت در جشن گلریزان

ما با آموزش ها با گره های درونی خود آشنا شدیم به گفته آقای امین بهترین راه باز کردن گره ها خدمت کردن است .خدمت کردن باعث نرم شدن قلب و آماده شدن برای تزکیه و پالایش میشود.
خدمت مالی بسیار بااهمیت است چون کندن مال بسیار سخت تر از مشارکت،سیدی نوشتن،فعالیت در سایت.است .این کندن به همان میزان سختی و فشاری که وارد میکند به ما انرژی و آموزش میدهد به همان اندازه حال خوش به ما میدهد. نکته دیگر اینست که هر انسانی رسالتی دارد. من میدانم که خانواده یک مصرف کننده در چه شرایطی زندگی میکنند از فجایع اعتیاد خبر دارم پس رسالت من کنگره ای کمک به افزودن شعب برای رساندن پیام کنگره به قشر مصرف کننده است. موج عظیمی در حال حرکت است ما میتوانیم با کمک مالی خودوبا حس و نیت خوب حتی به اندازه یک آجر به این موج وصل شویم و به قشر دردمند جامعه کنیم تا مبادا از این موج به بیرون پرتاب شویم.
در سیدی رنج ابدی یاد گرفتیم که آنچه هست نیست میشود و آنچه نیست باعث رنج ابدی میشود با مثالی این مطلب را روشن میکنیم:اگر ما از کشور بدون اینکه پولمان را تبدیل کرده باشیم خارج شویم آنجا با مشکلات زیادی روبرو میشویم .برای اینکه بتوانیم در حلقه بعدی از پتانسیل ها و توانایی‌هایمان استفاده کنیم باید آنها را تبدیل کنیم چون توانایی های ما ( مال،مقام) روزی از بین میروند و باعث رنج ابدی میشوند .ما فکر میکنیم که اگر کمک مالی کنیم پولمان از دست میرود در صورتی که با بخشیدن مال آن را میکاریم و تبدیل میکنیم پس مواظب باشیم پتانسیل هایمان به ضررمان نشود.

دستور جلسه هفته آینده بخش اول وادی چهار و اضافه وزن ۴.

روز پنج شنبه مورخ بیست وپنجم مهرماه لژیون ۲۲ با دستور جلسه سی دی ویروس آغاز به کار کرد.

در ابتدا آقای امین به اهمیت روزه درصدی اشاره میکنند و گفتند که به افراد کمک میکند که بابالا بردن نقطه تحملشان انشالله در آینده بتوانند از مزیت ها و فواید روزه کامل بهره ببرند .

مطلب بعدی بحث مصرف شیشه بود که همه فکر میکنند که درمان ندارد و در بیرون کنگره واقعا اینگونه است اما به لطف خدا و تفکر آقای مهندس این راه باز شده است معجزه دیگر روش DST این بود که همه فکر میکردند که چون ترکیبات شیشه از انفتامین است و ترکیبات تریاک از آلکالوئید داروی OT کاربردی نیست اما جواب داد و موثر بود.

در ادامه به اهمیت حرمت ها اشاره میکنند و میگویند که به واسطه معماری دقیق و تصمیمات درست آقای مهندس بسیاری از کدورت ها و گره ها حذف شده و ما در کنگره میتوانیم از محبت و انرژی یکدیگر بهره مند شویم و آموزش ببینیم و رشد کنیم .

بعضی مواقع ما میتوانیم حسابگرانه فکر کنیم و از همه پتانسیل ها و امکانات اطرافمان استفاده کنیم اما این همیشه خوب نیست در مثال درخت توضیح میدهند که اگر کشاورزی مرتب درخت را آبیاری کند ریشه درخت که باید در اعماق به دنبال آب بگردد در ۲،۳متری سطح میماند و توان مقاومت در برابر بادوطوفان را ندارد و به موازات سست بودن ریشه ها، میوه ها هم سست میشود و با یک باد میریزند وازبین میروند پس استفاده کردن از همه پتانسیل ها بعضی مواقع عواقبی دارد و میتواند در توانایی های ما خلل ایجاد کند. زمانی که توانی ها و قابلیت هایمان از بین رفت شادی و انگیزه لازم برای انجام کارها را نداریم.

راهنما باید نیاز رهجو را بشناسد و در جهت برآوردن نیاز حیاتی او قدم بردارد یک فرد سفر اول باید بااستفاده از آموزش ها بتواند نیاز واقعی و خواسته نامعقول را از هم تفکیک کند. وقتی رهجو نمیتواند بین کلاس کنگره،کلاس ورزش یا مهمانی تفاوتی قائل شود نشانه اینست که یا نیازش را نمیداند یا نیازمند نشده چون انسانی که تشنه است محال است آب نخواهد و برود در پارک قدم بزند. راهنما نیز باید قاطع باشد وبه خواسته نامعقول رهجو برای اینکه بماند طعام ندهد چون در اینصورت راهنما میشود خدمتگزار نفس اماره رهجو و در نهایت اژدهایی میشود که اول به راهنما حمله میکند ودر ادامه آن راهنما به واسطه اشتباهی که مرتکب شده (توجه به خواسته نامعقول رهجو) قدرت نه گفتن و صلابت خود را ازدست میدهد. پس نظم و قاطعیت به منظور مردم آزاری نیست بلکه یک صافی است برای کسانی که نیاز دارند و کسانی که هنوز نیازمند نشده اند چون قرار است محصولاتی که از لژیون بدست می آید خدمتگزاران واقعی باشند که بتوانند آن صفات خوب را به دیگران انتقال دهند اما کسی که به دنبال برنامه های خودش بوده اصلا معنی محبت،ازخودگذشتگی و خدمت را نمیداند اگرهم به زور تشویق راهنما به جایی برسد نسلی تربیت میکند بدتر از خودش. کسانی هم که به خواسته های معقول خود پاسخ نمیدهند و ماخوذ به آداب خود میشوند قدرت ،توان وشادی خود را از دست میدهند پس باید با تمرین و آموزش به قدرت تشخیص خواسته های معقول از خواسته نامعقول برسیم.

موضوع آخر در مورد ویروس ها بود. اصولا ویروس ها در بیرون کاری انجام نمیدهند یعنی زنده نیستند وقتی به ترکیبات بدن وصل میشوند زنده میشوند وشروع به تخریب سیستم میکنند. چندین مدل ویروس داریم:دسته اول ویروس هایی است که باعث بیماری میشوند مانند ایدز،سرماخوردگی.و مکانیسم آنها برمیگردد به زیست شناسی.
دسته دوم ویروس های کامپیوتری هستند که با ایجاد ارتباط وارد و فعال میشوند مثلا وقتی به اینترنت وصل شویم ویروس هم منتقل میشود. این ویروس ها به دو صورت عمل میکنند یا تخریب اطلاعات یا سرقت اطلاعات.
دسته سوم ویروس هایی هستند که در اندیشه و ذهن ما وارد میشوند. ویروس هایی که وارد قلعه عقل شده و ما در جهانبینی به دلیل شکل موجهی که دارند و ما را فریب میدهد حقه نفس مینامیم. زمانی که شخصی که حالش خوب بود ناگهان خلق و خویش تغییر کند یا از چیزهای درست نتایج غلط بگیرد یا چیزهایی که بهم ربط ندارد را مرتبط کند.میگوییم احتمالا ویروس گرفته پس ویروس ها میتوانند توانایی های انسان را مختل می کند.

داستان این سیدی مکالمه بین سیاه چاله و ماه است. یک سیاه چاله زمانی سیاه چاله میشود که عمر ستاره گونه خود را تمام کرده باشد یعنی ابتدا درخششی دارد به اوج نود میرسد پرنور میشود ذره ذره نورش کم میشود و عمر ستاره تمام میشود .ستاره ها وقتی خاموش میشوند به سه دسته تبدیل میشوند: ستاره نوترونی،کوتوله سفید،سیاه چاله. مشخصات سیاه چاله این است با نیروی جاذبه بسیار قوی که دارد میتواند اجرام پیرامون خودش را به درون بکشد آنها را متلاشی و به مواد اولیه زایش جدید تبدیل میکندحتی نور را هم جذب میکند به همین دلیل غیر قابل رویت است. ما زمانی اجسام را میبینیم که نور به آن بتابد و نور از آن جسم به ما برسد. سیاه چاله چون مانع عبور نور میشود کسی نمیتواند آن را ببیند .حضرت حافظ حکم همان سیاه چاله را دارد که سختی هایی را گذرانده است یک سری دریافت هایی از محیط دارد و درون خودش با استفاده از آن سختی ها یک چیز درونی وحی و الهام میشود و دیوان حافظ از آن تولید و خارج میشود پس هنر چیزی نیست که ما بیاموزیم اگر میخواهیم هنرمند یا انسان خوبی باشیم باید تزکیه و پالایش کنیم بعد آن خوبی از یک جایی به ما الهام میشود اما فرد باید مرارت ها و سختی های زیادی کشیده باشد تا به چنین نقطه ای برسد .
نکته بسیار مهم این است که سیاه چاله هم معایب هم خوبی های ماه را میداند و باز هم عاشق است و دوستش دارد .نکته ای که باید در عشق و محبت در نظر بگیریم تا بتوانیم عشق بلاعوض نسبت به مسافر و اطرافیان داشته باشیم اینجوری نیست که سیاه چاله معایب را نبیند مثل بعضی داستان ها که اصلا عیب های معشوق را نمیبیند چون این خود شیدایی است نه عشق و محبت. زمانی ما فکر میکردیم اگر ما عاشق واقعی هستیم نباید متوجه عیب ها شویم و آنها را ببینیم اما اکنون میدانیم هر انسانی مجموعه ای از رذایل و فضایل است باید آنها را بپذیریم و باز هم دوستش داشته باشیم اینجا منظور عشق عام هم هست که ما بتوانیم همه انسان ها را دوست داشته باشیم پس عشق واقعی یعنی با پذیرفتن تمام عیب هایش دوستش داشته باشم و عاشق باشم و بتوانم محبت بلاعوض داشته باشم انتظار جبران هم نداشته باشم .
نکته بعدی اینست که آرزوی سیاه چاله رسیدن ماه به آرزویش است متاسفانه ما همسفرها زندگی را زمانی میخواهیم یا عشق و محبت را زمانی درک میکنیم که خودمان به خواسته هایمان برسیم اگر به کوچکترین خواسته خود نرسیدیم پراز نفرت و کینه میشویم .
تجربه شخصی و بسیار آموزنده خانم سمیه عزیز در مورد اینکه چطور عشق و محبت واقعی را تشخیص بدهیم :زمانی که من از دنیای پرپیچ و خم اعتیاد وارد کنگره شدم یک لحظه احساس کردم که دوباره عاشق مسافرم شدم و احساس کردم که قبلا هم مسافرم خواسته درمان داشته و من چقدر در موردش اشتباه کردم اینجا چون خواسته من درمان مسافر بود و مسافر بر وفق مراد من حرکت کرده بود در جهت خواسته من حرکت کرده بود من این احساس را داشتم چند ماهی گذشت و مسافرم به کنگره می آمد و من احساس میکردم که من آدم خیلی خوبی شدم و تازه میفهمم عشق و محبت چه هست زندگی چی هست اما زمانی که گریز زدن ها و خطا کردن های مسافر شروع شد یک نفرت بزرگتر از نفرت اولیه در دل من به وجود آمد پس با گوش دادن به این سیدی ها متوجه میشویم که من نه تنها آدم خوبی نشدم بلکه مجموعه ای از تاریکی ها و رذایل بودم یعنی هر چیزی را برای خود میخواستم من خوب شدن مسافر را برای خوب بودن حال خودم میخواستم .
در پایان میخواهیم به این نتیجه برسیم که حال خوش ما نباید در گرو حال خوش مسافر باشد چون این میشود حس مالکیت. متاسفانه همسفر ها تا زمانی که حال مسافر خوب است حالشان خوب است جیک جیک مستونه خدا نکند مشکلی پیش بیاید یا دروغی بشنویم یا اتفاقی بیفتد که بر وفق مراد ما نباشد دقیقا از آن طرف بام پایین می افتیم و این مشکلی درون ما هست .همسفرهایی که چنین ویژگی هایی دارند که تا مسافر گریز نزده میخواهند دنیا را فدایش کنند و ادعا میکنند همسفران خوب و از خود گذشته ای هستند و زمانی که مسافر گریز میزند و یا کنگره نمیاید کلا نظرشان بر عکس میشود آنها بدانند هنوز چیزی از جنس محبت تجربه نکردند.
پیوند های محبت بین همه ی ما وجود دارد اما بواسطه غرق شدن در تاریکی ها پیوند های محبت بین ما زخمی شده است مثل اینکه تبری به ریشه آنها خورده باشد و آنها را زخمی کرده باشد .
دلیل کار کردن سیدی های این چند وقت پیدا کردن آسیبها است تا بتوانیم نقاط ضعفمان را پیدا کنیم چون میخواهیم زخم هایی که به این پیوند ها خورده است را پانسمان کنیم تا التیام پیدا کند و این پیوند ها دوباره محکم شوند و سیدی های قبل مثل موانع محبت را کار کردیم تا بفهمیم از کجا ضربه فنی میشویم چه چیزی مانع از محبت کردن ما به مسافر میشود و حال ما را بد میکند چون زمانی من حال خوبی دارم که عشق و محبت را تجربه کنم .همسفری که دنبال حال خوش میگردد دائم حالش بد است نا آرام است زمانی میتواند حال خوش داشته باشد که ذره ای عشق و محبت را درون خودش تجربه کند.
عشق و محبت با دانایی اتفاق می افتد من باید بدانم و بفهمم تا محبت کنم باید فلسفه خلقت را بدانم. چرا ما در کنگره جهانبینی کار میکنیم مگر درمان اعتیاد نیست ؟ چون اعتیاد از ازدواج مواد مخدر و انسان تشکیل شده است انسان موجود پیچیده ای است که از صور پنهان و آشکار تشکیل شده است صور پنهان به دلیل پیچیدگی هایی که دارد لازم است تمام اجزا آن را بشکافیم در موردش سیدی گوش دهیم و بیاموزیم تا بتوانیم کسب کنیم تا بتوانیم به خود شناسی برسیم انسان را بشناسیم تا بتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم پس باید دانایی و آگاهی مان را بالا ببریم تزکیه و پالایش انجام بدهیم چون انسانی که پر از دروغ،نفرت و ناخالصی باشد نمیتواند محبت را تجربه کند .
اگر مسافر خواسته ای از من دارد که من نمیتوانم اجرا کنم و آن خواسته منجر به نابودی زندگی من میشود باید چه کنیم؟ بیشتر مواقع دانایی ما خیلی کم است و ما باید گسترده تر تفکر کنیم اگر به گذشته و سفر اول برگردیم اگر مسافر از ما خواسته ای داشت ما فکر میکردیم این خواسته مصادف بود با تمام آرزوها و آرمان های ما اما الان که فکر میکنم میبینیم که خیلی خواسته ی غیر منطقی هم نبوده است پس ما باید اول تفکر کنیم سریع و حاضر جواب نباشیم که این نوعی احترام گذاشتن است .اگر کسی خواسته نامعقولی از ما داشت اگر ما مودبانه از او فرصت برای فکر کردن بخواهیم خیلی بهتر از این است که همان موقع برگردیم و توهین کنیم .ما میخواهیم مهارت های زندگی کردن را در کنار اینها بیاموزیم نحوه برخورد کردن را یاد بگیریم نحوه برخورد کردن ت نه میخواهد یعنی ما باید مهارت زندگی کردن مهارت سخنوری کردن را بلد باشیم بدانیم چگونه برخورد کنیم. اما قرار نیست هرچه مسافر گفت چشم بگوییم .ما یک دستور جلسه تحت عنوان عمل سالم و عمل به ظاهر نیک داریم زمانی که ما به خواسته نامعقول دیگران طعام میدهیم برای اینکه موقتا سرپوش بگذاریم روی مثلا دعوایی که ممکن است اتفاق بیفتد ی عمل به ظاهر نیک است اما در ادامه من به اژدهای درون آن فرد طعام میدهم و آن اژدها را بزرگ و بزرگ تر میکنم ما باید عمل سالم را انجام دهیم بین عمل سالم و عمل به ظاهر نیک یک مرز بسیار باریک وجود دارد و من باید دانایی خود را بالا ببرم تا بتوانم آن را تشخیص دهم . از حس بعد از انجام آن کار میتوانیم تسخیص دهیم که عمل سالم بوده است یا نه .بعد از انجام عمل سالم حالمان خوب است. مثلا ممکن است تا ی مقطعی پول دادن من به مسافر کار خوبی بوده باشد از یک جایی به بعد نباید اینکار را بکنم و این میشود عمل به ظاهر نیک یعنی فکر میکنم کار خوبی دارم انجام میدهم ولی اینطور نیست و حس بعداز انجام کار متوجه میشوم.
در مورد فرزندان گاهی اوقات کار درست را انجام میدهیم ولی بعد از آن ناراحت میشویم مثلا موقع ناهار از ما بستنی میخواهد و ما میگوییم بعداز ناهار ولی خودمان ناراحت میشویم با اینکه میدانیم کارمان درست بوده است، دلیل آن حس مادرانه است و اگر کار درست را انجام ندهیم مطمئنا بعد از آن بیشتر ناراحت میشویم و شنیدیم که مادر نه میتواند خواب بچه را ببیند نه بیداری اش را باید مقاوم باشیم و کاری که میدانیم درست است و به نفعشان است را انجام بدهیم .
گاهی اوقات اتفاقاتی که در زندگی ما می افتد مثل تکانه عمل میکند تکانه ها بعضی مواقع برای پرتاب ما به جایگاه های بالاتر لازم هستند بعضی مواقع مشکلات و یا سختی ها چنان ضربه ای به ما وارد میکنند که اگر صبر، احترام ،گذشت باشد مطمئن باشم که آن تکانه حکم شلیک را دارد و ما همان توپ هستیم که ما را به جایگاهی بالاتر پرتاب میکند. مثلا در سفر اول مطمئنا اتفاقات زیادی می افتد مسافر دائم گریز میزند شرایط اقتصادی بدی داریم اینجا یک فشاری به ما می آیید اگر ما بتوانیم بهینه آن شرایط و مسائل را مدیریت کنیم، مثلا میخواهم به مسافری که گریز میزند و دروغ میگوید محبت کنیم یا آن بی پولی را مدیریت کنیم تحمل آن فشار باعث پرش و جهش میشود .این فشارها همیشه در زندگی هست اما حل مسائل سفر اول برای یک راهنما با دانایی بالاتر قطعا راحت تر است و قطعا راهنما هم با مسایل سخت تری رو به رو میشود و ما باید یاد بگیریم چگونه مشکلات را حل کنیم حل آن کار سختی نیست فقط باید قبل از هر تصمیمی به خودمان اجازه تفکر کردن بدهیم. همانطور که آقای مهندس میفرمایند گاهی من در مورد مسئله ای یک ماه تفکر میکنم نه اینکه یک لحظه سکوت کنیم و بگوییم فکر کردم.
اینکه بگوییم ما در مقابل مسافر و مشکلاتش سکوت میکنم چون رهایی میخواهم کلا این نوع دیدگاه اشتباه است من سکوت میکنم چون با مسیر تکاملی من منطبق نیست من دارم تزکیه و پالایش میکنم میخواهم انسان موفقی شوم میخواهم جهش کنم پس نیاز به سکوت دارم اما برای خودم یعنی صبر میکنم چون هدف دارم اما کاری به مسافر ندارم و آن را رها کردم من برای خودم در مسیر تکاملی خودم نیاز به صبر و سکوت دارم یعنی صبر و سکوت را به مسافر ربط نمیدهم.
باید سیدی بنویسیم حجم دفتر های ما ظرفیت و دانایی ما را نشان میدهد، مرتب در جلسات شرکت کنیم از ضلع ناامیدی ضربه فنی نشویم ،حرکت و خدمت کنیم افرادی که پتانسیل خدمت دارند و خدمت نمیکنند حالشان همیشه بد است. ببینیم در چه زمینه ای میتوانیم خدمت کنیم .یک نفر میتواند سبد را حمایت کند یک نفر میتواند عضو لژیون سردار شود یک نفر میتواند دنور شود یک نفر میتواند با بازدید از سایت و یک لایک یا کامت باعث بالا رفتن آمار بازدید از سایت شود یک نفر میتواند صندلی ها را بچیند و جمع کند.
متعادل بودن به چه معناست یا به عبارتی یک انسان متعادل چه ویژگی هایی دارد؟
انطباق صور پنهان با صور اشکار باعث به تعادل رسیدن فرد میشود یعنی آنچه که از درون باور داریم در بیرون هم همان را عملی کنیم نه اینکه در ظاهر چیزی را تظاهر کنیم، مثلا من راهنما اگر به رهجو میگویم باید صبور باشی باید بلد باشم در همان شرایط صبر کنم یا اگر به رهجو میگویم باید چشم بگویی اگر خودم با مرزبانی بحث کنم یا دائم با اسیستانت ، یا در جاهای مختلف خدمتی در حال تنش هستم و درگیر هستم رهجو به راحتی متوجه میشود که من تعادل ندارم، یعنی هر آنچه فرد میگوید با آنچه عمل میکند کاملا منطبق باشد تا بگوییم فرد متعادل است . کنگره میگوید درمان مافوق ترک و تعادل فوق درمان است یعنی فردی که درمان شده از درون باور داشته باشد که مواد مخدر چه آسیبی بهش وارد میکند و اگر آن فرد در انبار هروئین بخوابد هیچ اتفاقی برایش نیفتد و برایش مهم نباشد که اینها هروئین است یا آرد .
فردی که چیزی را یاد گرفته و عملی میکند متعادل است ،اما مرحله ای بالاتر از تعادل بنام تعالی هم وجود دارد، تعالی یعنی آنچه یاد گرفتیم را به دیگران ارائه بدهیم یعنی خودم یاد گرفتم ، باور کردم توانستم عملی کنم و میتوانم آن را به دیگران یاد بدهم یعنی یک راهنمای بدون عیب ، راهنمایی که خودش به تعادل رسیده باشد وقتی در لژیون صحبت میکند صحبتش نافذ است وگرنه اگر از صبح تا شب هم صحبت کند نفوذ کلام ندارد چرا که خودش نتوانسته به گفته هایش عمل کند .تعالی همان هدف خلقت است که ما در مسیر تکامل قدم برمیداریم .
نگاه کردن یک فیلم یا گوش کردن یک موسیقی میتواند اتفاقی بیرونی باشد که دنیای درون ما را آباد کند ، یک جمله ای هست که میگوید آدم های خواب را میشود بیدار کرد اما آدمی که خودش را به خواب زده باشد را نمیتوان بیدار کرد . حواسمان باشد ببینیم خودمان را به خواب زده ایم یا واقعا خوابیم، وقتی سر لژیون میایم ولی حاضر نیستیم بپذیریم یعنی اینقدر دروازه های وجودیمان بسته است که اجازه نمیدهیم هیچ کدام از صحبت ها و مفاهیم روی من اثر بگذارد فقط انرژی منفی ساطع میکنم که فایده ندارد اگر فایده داشت تا الان نتیجه گرفته بودم، زندگی راهنما خیلی با من فرق دارد ،مسافر من شبیه مسافر او نیست ،اگر راهنما هم جای من بود همین کارها را میکرد،. اینها واگویه هایی است که هر رهجویی که خودش را به خواب زده با خودش دارد،اگر از این دست واگویه های درونی را دارید بدانید خودتان را به خواب زده اید و کسی که خودش را به خواب زده هرگز بیدار نمیشود .سعی کنیم از خواب غفلت بیدار شویم آن موقع است که اتفاقات بیرونی تاثیر مثبت در دنیای درونی میگذارد .
نا امیدی و منیت دو ضلع مثلث جهالت باعث این اتفاق ها میشود چون ناامیدی مانند یک زندان نامرئی است که اجازه ورود و خروج به هیچ چیزی را نمیدهد و منیت هم ضلع مقابل آموزش است یعنی الان هم لژیونی ام ی مشارکت قشنگ کرد حاضر نیستم بپذیرم چون او دیرتر از من به کنگره آمده، یا هنوز رها نشده ، یا سفر اولی است و این واگویه های درونی برای مشارکت هم لژیونی ام نشان از منیت من است و این منیت مانع میشود که اتفاقات بیرونی روی من اثر بگذارد.
قبلا این مطالب را بهتر متوجه میشدیم چون پنج شنبه ها اولین سوالی که از بچه ها درلژیون پرسیده میشد این بود که حس و حال شما از این تولد چیست ،بیان آن حس و حال حتی در قالب یک جمله مشارکت نشان میداد که چه کسی خودش را به خواب زده ، چه کسی حس ندارد ، چه کسی دریافت دارد و چه کسی دریافت ندارد . حواسمان باشد از اتفاقات پیرامونمان سرسری نگذریم حتی یک جمله خوب ، یک مقاله خوب ، اینقدر اثر گذاریش روی ما قوی باشد که بتواند مدت ها دنیای درون ما را آباد نگه دارد و خودمان هم بخواهیم و کمک کنیم که انشالله دنیای درونی آباد داشته باشیم .
شرک یعنی برای خداوند و فرامین آن شریک قائل شدن، وقتی من نقض فرمان میکنم یعنی برای خداوند شریک قائل شدم یعنی کنار فرمان خدا فرمان دیگری گذاشتم مثلا خدا میگه دروغ نگو دروغ میگم و اسمش رو میزارم دروغ مصلحتی خداوند هم در درونم برای من شریک قائل میشود و دامنه اختیارات من کم میشود. میدانم چه کاری درست است میخواهم انجام بدهم ولی نمیتوانم مثلا میخواهم ساعت پنج بیدار شوم ساعت هم کوک میکنم بیدار هم میشوم اما نمیتوانم چون شریک دارم مثل کارخانه ای که چندتا شریک دارد و هرکدام میخواهند کاری انجام دهند هر تعدادی که ما شریک قائل شویم همان تعداد هم شریک داریم و در لحظه نمیتوانیم کار درست انجام بدهیم و حتی شاید دچار نسیان شویم .
زمانی که ما در جهان ذهنی سیر میکنیم و چندتا کار را در ذهن همزمان مرور میکنیم اگر کسی من رو صدا بزند یا خواسته ای از من داشته باشد ممکن است تمرکز کافی برای جواب دادن نداشته باشم مثلا من حواسم جای دیگری است و وقتی صدای فرزندم را میشنوم ناخودآگاه عصبانی میشوم و داد میزنم و مدیریت ذهن بسیار مهم است .
خمر به سیستم انرژی ما بسیار وابسته است و نباید اهمیت آن را دست کم بگیریم زمانی که بی حوصله هستیم مثلا همیشه میتوانم خشم را کنترل کنم اما یک زمانی اصلا حوصله ندارم یا مثلا در زمان ی یا شیر دهی زودتر بهم میریزیم و از کوره در میرویم علتش همان خمر است. خمر باسیم و بی سیم است . اون قسمتی که مربوط به هورمون ها است با زمان درست میشود اما بعضی مواقع که خودبخود است مثلا آن دوران تمام شده ولی من هنوز انرژی نگرفتم اینجا ممکن است تفکرات منفی و آینده نگری یا جهانبینی غلط ذهن من را آشفته کرده باشد و در خمر من مشکل پیدا شده باشد وقتی در خمر ما مشکل ایجاد شود سطح انرژی پایین میاید.
آینده نگری منفی یعنی ایمان من ضعیف است از این ستون تا آن ستون فرج است وقتی ایمان نداشته باشیم در ما ضعف به وجود میاید حواسمان باشد از کجا ضربه میخوریم بعضی اوقات ممکن است فشار اتفاقات انقدر زیاد باشد که مارا بهم میریزد مثلا اگر ما صندلی را کج کنیم روی دوپایه تعادل ندارد زمانی به تعادل میرسد که من به آن نیرویی وارد کنم که برگردد روی چهار پایه در زندگی ممکن است یک سری اتفاقات بیفتد که مارا از تعادل خارج کند این طبیعی است چون ما معصوم و پیامبر نیستیم مشکلات برای همه هست اما مهم اینست که نیرویی باشد و ما را سرجای خود برگرداند تا به تعادل برسیم .در شرایط سخت من ناراحت میشوم چون من انسانم و مجموعه ای از رذایل و فضایل هستم مجموعه ای از خواسته ها هستم اما بعد از اتفاق و در ناراحتی حواسم باشد که جهانبینی که آموزش گرفتم بر من غلبه کند و مرا سر جای خود برگرداند اما اگر دانایی نباشد ما چون تحت فشار هستیم از تعادل خارج میشویم و ما را متلاشی میکند یعنی اینقدر فشار زندگی زیاد میشود .پس ما ناراحت میشویم ولی باید قدرتی در خود به وجود بیاریم تا بتوانیم وضعیت را به حالت اول و تعادل برگردانیم .

اگر من از مسافرم واقعا خسته شدم و نمیتوانم با او زندگی کنم باید ویژگی های مثبت او را برای خود مرور کنم در امواج بازدارنده ذهن هم گفته شد روی بدی ها فقط نباید زوم کرد که خوبی ها از صفحه خارج شود و پیدا نباشند اگر این مسافر پنج بدی دارد شاید ده خوبی داشته باشد و این گره در من است که خوبی ها را نمیبینم و این کفر ورزیدن است .

آخرین جستجو ها

letzpincterpve sunlofuncdist خدمات و تجهیزات کد خدماتی 4 رقمی، خط 5 رقمی سیپ ترانک، سرویس تل سی پلاس TEL30، تانوما و FTTH #کتاب ؛ یار خوش بیان مولانایی كركوندیها ligamlchuckmalp klimdingbordia شکوفه ساتری maillot de foot pas cher chine